کوبــار ( کمیتۀ ورزشی بیمارستان آریای رشت ) ورزشی-فرهنگی-اجتماعی

کوبار درگویش گیلکی به معنی بارانی است که در کوهستان ببارد.

کوبــار ( کمیتۀ ورزشی بیمارستان آریای رشت ) ورزشی-فرهنگی-اجتماعی

کوبار درگویش گیلکی به معنی بارانی است که در کوهستان ببارد.

تلنگر 9 - ظرفیّت

                                                  

 

 

 

 

 

  تَلَنگُر ۹

    ظرفیّت

 


                


       

           

        

        


  گـر بـریـزی بحــر را در کـوزه ای      چند گُنجد قسمت یک روزه ای 

 

 

 

   من می گم هرکاری ظرفیّت می خواد. ظرفیّت بخش جدانشدنی موفّقیّته. برای ادامۀ  

 تحصیل باید ظرفیّت با سواد شدن رو داشته باشی؛ یعنی هم استـعداد داشته باشی،  

 هم علاقه و هم پشتکار. اگه میخوای تو زندگی مشترک کم نیاری، باید ظرفیّت شنیدن 

 حرف های تلخ و تحمّل رفتارسرد همسرت رو داشته باشی. زندگی آرام در یک آپارتمان 

 چند واحدی، نیازمند داشتن ظرفیّت کافی برای حُسن همجواری دریک مجتمع همگانی 

 است.  

   مردمی که دنبـال دموکراسی می گردن، باید پیش از هر چیز، ظرفیّت آزادی رو داشته 

 باشن و اگه نتونن یه سرویس بهداشتی عمـومی رو به مدّت یه هفته تمیز نگه دارن، یا 

 تنها انگیزه شون از بستن کمربند ایمنی، حضور فیزیکی پلیس راهنمایی درسر چهار راه 

 باشه، حکومت دیکتاتوری لطف بزرگی درحقّشون محسوب می شه!  

   مدیریّت خوب هم ظرفیّت میخواد. ظرفیّت شنیدن صدای مخالف وپذیرش انتقاد صحیح، 

 ظرفیّت استفادۀ درست از موقعیّـت به دست اومده، ظرفیّت عمل کـردن به توصیه های 

 دوستانه، ظرفیّت تحمّل بی احترامی و بی اعتنایی دیگران و خیلی چیزای دیگه.   

   مثل همۀ چیزایی که مثال زدم، ورزش هم ظرفیّت می خواد؛ والبتّه ظرفیّت خیلی بالا. 

 ورزشکار باید بدونه که چرا داره ورزش می کنه ؟ اگه ورزش حرفـه ای رو دنبال می کنه، 

 که حسابش جُداست؛ یه مدّت واسه پول دست و پاشو میشکنه و باقی عمر با پولهای 

 به دست اومده، می ره سراغ یه کار نون و آب دار دیگه! ولی بیش تر ورزشکارهای دنیا، 

 حرفه ای نیستن و از روی عشق و علاقـه ای که به این کار دارن، ورزش می کنن. روی 

 صحبت من هم با این گروهه.  

   سوای ظرفیّت جسمی و توان فیزیکی، ورزشکار باید از لحاظ روحی و اخلاقی هم آدم 

 باظرفیّتی باشه. ورزشکاری که تحمّل شکـست در یک رقابت ورزشی رو نداره، اساساٌ 

 الفبای ورزش رو یاد نگرفته! ورزشکاری که در یک بازی تیمی، بیشتر به نمـایش حرکات 

 فردی فکر میکنه تا پیشبُرد یک کار گروهی، ورزشکارموفّقی نیست ودرواقع خودخواهی  

 ذاتیش مانع افزایش ظرفیّت ورزشیش می شه! ورزشکاری که نمی تونه نیم ساعت رو 

 نیمکت بشینه وبا تعویض درحین بازی، از کوره در میره، ظرفیّت اندکی برای ورزش داره! 

 ورزشکاری که نسبت به حرفای ناشایست و رفتارهای توهین آمیز تماشاچیان، واکنش 

 زشت و زننده تری از خودش نشون می ده، درواقع از جنس همون تماشاگراست که بر 

 حسب اتّفاق، حالا به داخل زمین راه پیدا کرده!  

   کم نیستن بازیکنا و مربّیایی که بعداز بُرد ضعیف یا اتّفاقی در یک میدان ورزشی، کُلّی 

 از خودشون و تیمشون تعریف و تمجید می کنن، و همین طور از داور و بازیکنـای حریف! 

 ولی خدا اون روزو نیاره که تیمـشون بخواد ببازه؛ که اون وقت همۀ تقصیرا یا مال داوره، 

 یا تیم حریف ناجوانمــردانه بازی کرده، یا تیم های دیگه دست به یکی کردن، یا شرایط 

 آب و هوایی نامساعد بوده یا زمین ناهموار! وخلاصه ماه و خورشیدو فلک، همه در این 

 شکست نقش داشتن غیر از خود بازیکنـا و بازی ضعیفشون، غیر از مربّی کم تجـربه و 

 مسئولین ناکارآمد تیم. در واقـع همۀ این فرافکنی ها، از ظرفیّـت پایین ورزشی ناشی  

 می شه.  

   ما باید یـاد بگیـریم کـه شکـست رو بپـذیریم و اون رو دردرجـۀ اوّل، نتیجۀ ضـعـف فنّی 

 خودمون بدونیم تا عوامل دیگه. ما باید عادت کنـیم که اگه تیم مقابل، خوب بازی کرد و  

 خوب نتـیـجه گرفت، براش کف بزنـیم و بهش تبریک بگیم. ما بـاید بفهـمـیم که یه بازی 

 انفرادی با یه بازی گروهی چه تفاوت هایی داره؟ ما بایدسرنوشت صعود تیممون رو به 

 دست خودمون تعیین کنیم تا مجبور نباشیم تیم های دیگه رو به تبانی متّهم کنیم. ما 

 باید درک کنیم که ارزش فنّی پاس گل، اگه در خیلی از موارد بیشتر از خود گل نباشه،  

 دست کم باهاش برابره. و ... 

   توی یه باک ۴۵ لیتری نمی شه ۱۰۰ لیتر بنزین ریخت و یه ماشین سواری خوب، هر 

 چه قدر هم جادار، گنجایش سوار کردن ۱۰ تا مسافر رو نداره! جان کلام اینکه : اگه به 

 هردلیلی نتونستیم لیوان بزرگتری برای ورزش آماده کنیم، لااقل به اندازۀ ظرفیّت لیوان

 خودمون توش آب بریزیم تا ارزش های اخلاقی ورزش ازش سرریز نشه!  

 

 

  آب دریــا را اگــر نـتـوان کـشـید    هم به قدر تشنگی باید چشید 

 

 

          دوستدار همۀ ورزشکارای با ظرفیّت،  میر محمّد صادق مهران  

  

  

 

  

 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                             

تلنگر 8


 

        تـلـنـگـُـــــــــــر۸

 

اَخـلاق ِورزشـی

 




  


   پیرامون اخلاق ورزشی حرف وحدیث زیاده ؛ اخلاق ورزشی

 

فقط مُختصّ ورزشکارا نیست بلکه تماشاگرا، داورا، مُربّیا ودیگر

 

دست اندرکارای اُمور ورزشی رو هـم شامل می شه . من هـم به

 

عنوان چُغندرخودمو قاطی میوه ها کردم که چهل حدیث معکـوس

 

دراین باب روایت کنم وبرای نبودِ هرکدوم نیم نمره قائل بشم تا هر

 

کی خواست خودشو تست کنه وسرآخراز بیست یه نمره ی پنهانی

 

ولی وُجدانی به خودش بـده وتـلاش کنه که سال جدید بهتـرازسـال

 

گذشته نمرهء قبولی بیاره .

 

   ۱- اخلاق ورزشی یعنی خودت رو ورزشـکار بدونی ودیگران

روسیاهی لشکر!

 

   ۲- اخلاق ورزشی یعنی فقط با کسانی ورزش کنی که از لحاظ

سنّ وسال ، مقام ومنزلت ، وموقعیـّت فرهنگی-اجتماعی یا شغـلی

هم ردیف تو باشن

 

   ۳- اخلاق ورزشی یعنی وقـتی وارد یه جـمع ورزشی شـدی از

همه انتظارسلام واحترام داشته باشی!

 

   ۴- اخلاق ورزشی یعنی تنها هدف یک مسابقه ی ورزشی بُرده که بـرای رسـیدن به اون می تونی هر کاری دلـت خواست انجـام بدی!

 

   ۵- اخلاق ورزشی یعنی داور فـقـط بایـد به نـفع تـو سوت بزنه

درغیراین صورت گاوه!

 

   ۶- اخلاق ورزشی یعنی داوربه عـنـوان یک انسان حقّ اشـتباه

نداره ولی تو به عنوان یک انسان حقّ فحّاشی داری!

 

   ۷- اخلاق ورزشی یعنی ایرادِ همه ی بازیکنای هم تیمی خودتو ببینی ولی به اِشکال خودت پی نبری!

 

   ۸- اخلاق ورزشی یعنی ازاوّل تا آخربازی نق بزنی و با دویدن

روی سلسله اعصاب بازیکنا خودتو گرم نیگه داری!

 

   ۹- اخلاق ورزشی یعنی کاری کـنـی که موقع یارکـِشی هـرکی طرف تو نباشه احساس آرامش کنه!

 

   ۱۰- اخلاق ورزشی یعنی دراستفاده ازکلمات ناشایست والفـاظِ

رکیک بین بازیکنای خودت وحریف تبعیض قائل نشی!

 

   ۱۱- اخلاق ورزشی یعنی هروقت نتونستی ازدفاع حریف عبور

کنی با کشیدن یک فریاد بلند صحنه ی برخورد یک کامیون باعابر

پیاده روبازسازی کنی واسم این کارروهم بذاری بازی حرفه ای!

 

   ۱۲- اخلاق ورزشی یعنی وقتی کارت قرمز گرفتی استقامت به

خرج بدی و باوقارداخل زمین به ایستی وبه بازی ادامه بدی، انگار

که هیچ اتـّفاقی نیفتاده!

 

   ۱۳- اخلاق ورزشی یعنی درخواست بزرگترها رو با فـروتنی

رد کنی و حقّ پیش کسوتی رو با نظر به خـُصیه هات ادا کنی!

 

   ۱۴- اخلاق ورزشی یعنی هـروقـت عصبـانی شدی به هیچ چی

به جزاثبات حرف خودت فکر نکنی!

 

   ۱۵- اخلاق ورزشی یعنی اهمیـّتی برای حضور به موقع برسر

قـرارِ ورزشی قائـل نشی و تـلخی کلام دوستان مُعـتـرضت رو به شِکـَرخواب صبوح شیرین کنی!

 

   ۱۶- اخلاق ورزشی یعنی وقـتی مسـئولـیّـت هدایـت یک گـروه

کوهنوردی رو به عـُهـده گرفتی تمام هوش وحواست متوجّه زیدی

باشه که هدایت سُکـّان مرکزی تو رو به دست گرفته!

 

  ۱۷- اخلاق ورزشی یعنی قبل ازبازی به رسم " fair play " با

همه ی بازیکنای حریف دسـت بدی و بـراشون آرزوی مُـوفـّقـیّـت کنی؛ درشروع بازی توپ روبه اونا واگذارکنی ودرانتها با مُـشت

ولگدهای دبش بازی جوانمردانه رو به اوج برسونی

 

   ۱۸- اخلاق ورزشی یعنی قبل ازشروع بازی دورهم حلقه بزنین 

وشعار"یازهرا" و"یامَهدی" سربدین ووسط بازی با ادعیه واوراد

منسوب به نسوان ( اعلام غیرمتعارف آمادگی جهت خویشـاوندی

با خواهران ومادران یک دیگر) کار رو دنبال کنین

 

   ۱۹- اخلاق ورزشی یعنی وقتی جلوی دروازه ی حریف ۲۰٪

شانس گـُل زنی داری به جای پاس دادن به یارهم تیمی ت که دریه 

قدمی دروازه ست به آقای گـُلی فکرکنی

 

 

   ۲۰- اخلاق ورزشی یعنی در یه بازی گروهی بیشتربه کارهای 

انفرادی وحرکات نمایشی روبیاری تاهمه برات کف بزنن!

 

   ۲۱- اخلاق ورزشی یعنی ظرفیّت پاس دادن به یارضعیف تراز

خودتو نداشته باشی!

 

   ۲۲- اخلاق ورزشی یعنی درتوجیه باخت تیمت ازتمام امکانات

موجود مثل ناهمواری زمیـن ، آب وهـوای استادیـوم ، اهـانـت و تعرّض تماشاگرنماها ، ناداوری و... برای سرپوش گذاشتن روی

ضعف خودت و تیمت بهره ببری!

 

   ۲۳- اخلاق ورزشی یعنی وقتی مربّی شدی تسویه حساب های

شخصی رواز یاد نبری تا حقـّی ازکسی ضایع نشه!

 

   ۲۴- اخلاق ورزشی یعنی نذاری هیچکس توانایی های منحصر

به فرد تو رو که وابسته به شماره ی پیرهنته ازت بگیره!

 

   ۲۵- اخلاق ورزشی یعنی وقتی برحسب اتـّفاق تـوپی با پای تو

رفت توگل ۲۰۰ متر دورزمین بُدوئی واجازه ندی هیچ تنابنـده ای

بهت دست بزنه تا خدای نکرده چاشنی انفجاری مین ضدّ نفری رو

که به یه آدم ندید بدید وصل کردن یهوعمل نکنه!

 

   ۲۶- اخلاق ورزشی یعنی وقتی یه گل مفت زدی اوّل یکی یکی

لباساتو دربیاری ، بعد با انگشت اشاره نوشته های زیرپیرهـنتو به همه نشون بدی ، بعد باانگشت شست باطرفداران تیم مقابل اظهار

همدردی کنی، بعد جلوی دوربین کنارزمین عربده بکشی وسرآخر

درجوارنیمکت خودیا اونقدربالا پایین بپری وشادی کنی که هرکی

ندونه فکـرکنه بعد از۱۷ سال نازایی خانومت یه بچـّه ی مونگول

برات آورده!

 

   ۲۷- اخلاق ورزشی یعنی وقتی تقـّی به توقـّی خورد ورفتی تو

لیگ حرفه ای وصاحب پول وپَله ای شدی تیزیه BMW-2010

جگـری کوپه بخری ، یه عینک آفتابی Ray-ban بزنی و چپ و

راست عکسای Wallpaper چاپ کنی تا شاید مردم یادشون بره

تاهمین یه سال پیش تربیت بدنی روبا طای دسته دارمی نوشتی!

 

   ۲۸- اخلاق ورزشی یعنی وقتی تیم حریف خوب بازی می کنه

به عنوان یک تماشاچی با فرهنگ ومتمدّن وظیفه داری با ترقـّه و سنگ وپاره آجرو شیشه نوشابه و خلاصه هـرچی دم دستت هست

بدون تعصّب وبا تمام توان تشویقش کنی!

 

   ۲۹- اخلاق ورزشی یعنی دم ازپوریای ولی وتخـتی بزنی ولی

با دوپینگ و سه پینگ مدال بیاری!

 

   ۳۰- اخلاق ورزشی یعنی بتونی ازترکیب ورزش های مختلف

دریک بازی واحد استفاده کنی ؛ مثلا" تکنیک های تکواندودرحین

ورزش فوتبال یا فنون Kick boxing درهاکی روی یخ!

 

   ۳۱- اخلاق ورزشی یعنی وقـتی تیم محبوبت باخت برای تنبـیه

مُربّی وبازیکـُناش تمام امکانات ورزشـگاه رو به گـند بکشی و تو

مسیرت تا خونه شـیـشه ی همه ی ماشین های سرِراه رو بشکنی، اُتوبوس ها روآتیش بزنی ومغازه های شهروغارت کنی تا شاید به

برکت این همه رشادت و مردونگی تیمت دفعه ی بعد ببره!

 

   ۳۲- اخلاق ورزشی یعنی آخربازی به رسم ناشناخته ی قدیمی

( که هیچکس علـّتش رو نمی دونه ) همه ی روزنامه ها واشـیای

قابل احتراق دیگه روبسوزونی تا به سازمان جهانی بـهـداشت در زمیـنه ی دفع وامحای بهداشتی زباله ها کمک قابل توجّهی کرده باشی!

 

   ۳۳- اخلاق ورزشی یعنی قبل ازهمه ی بازیهــا پیش بینی کنی تیمت به هزارویک دلیل سرتروبرترازتیم مقابل و برنده ی مطلق

دیداره ودرپایان بازی ازدرِ پشتی زمین ورزش دربری تا گیر یه

خبرنگارسمج نیفتی!

 

   ۳۴- اخلاق ورزشی یعنی اگه به اُردوی تیم ملـّی دعوت شدی

سرمربّی ِتیم فردی فهیم، باتجربه وکاربلده ولی اگه ازلیست نهایی

خط خوردی هـمون شخص آدمی ضعـیـف النـّفس ودهن بـیـنه که تحت نـفـوذ دست های پـنهان فـدراسـیون وبه خاطرفلان مصاحبه باهات لج کرده!

 

   ۳۵- اخلاق ورزشی یعنی به عنوان مربّی تـیـم برنده همیشه از

بازیکنای حریف که خیلی تلاش کردن تعریف کنی وبگی داورهـم

خوب سوت زد ولی به هرحال بچـّه های ما شایستگی بیـشتری از خودشون نشون دادن وتونستن ازموقعیّت ها بهتراستفاده کنن و ۳

امتیاز بازی روبه دست بیارن؛ امّا درشرایط مربّی تیم بازنده ادّعا

کنی که اونا حرفی واسه گفتن نداشتن وبچـّه های ما رو اشتباهات

فردی گل خوردن وده ها فـُرصت گل زنی روهـم ازدست دادن و

البتـّه قضاوت داورهم به درد کاپ محلات می خورد!

 

   ۳۶- اخلاق ورزشی یعنی هروقـت تو یه تورنـُمِنت بین المللی

کم آوردی ونتیجه نگرفتی به فیفا شکایت کنی که فدراسیون پولتو

نداده!

 

   ۳۷- اخلاق ورزشی یعنی سالی یه بارپاشی بری سالن وهمون

موقع اعتراض کنی که چرااین همه افراد غیرتو سالن هستن وما

باید بشینیم تا نوبتمون بشه؟!

 

   ۳۸- اخلاق ورزشی یعنی هروقت۳ تا بازی پشت سرهم باختی یا ۲ تا بازی رونیمکت ذخیره ها نشستی قهرکنی بری خونه!

 

   ۳۹- اخلاق ورزشی یعنی بعد از۷ تا پیروزی طاقت یه شکست روهم نداشته باشی واعصابت یهو بریزه به هم!

 

   ۴۰- وبالآخره اخلاق ورزشی یعنی این که دلتو خوش کنی هر

ماه یه تلنگری بزنی یا بنویسی ولی کـُلا" آب ازآب تکون نخوره!

 

 


  سالم و ورزشکار باشین ؛ میرمُحمّدصادق مهران




 

 























 


تلنگر 7


 تَلَنگُـــر ۷

       

            این هفته :

 

    بالآخره یکی باید شُروع کنه ....

 


 

 

اوّلی :  خودتو بیشترازاین تابلو نکن ، به اندازهء کافی تابلو شدی !

 

دوّمی :  این کار دون شأن یه پزشکه !

 

سوّمی :  زیاد کارجالبی نیست . دیگران نظر خوبی راجع به این کار

 

ندارن !

 

چهارمی :  با این کار پرستیژتو میاری پایین !

 

پنجمی :  خدائیش خجالت نمی کشی ؟ مردم چی می گن ؟!

 

ششمی :  آخه هیچ پزشکی این کارروکرده که تو می خوای بکنی ؟!

 

هـفـتـمی :  به نظـر من خیلی زشـته  که  یه  پزشک با دوچرخـه  بره

 

بـیـمارستان !

 

     . . . وامّا تعریف زشـت  >>>  زشـت  به کاری اطلاق می شه که

 

دیگران نمی کنن، حالا چه غلط  چه درست ، وتوهم نباید بکنی چون

 

علی القاعده همهء ما باید دنبال هم راه بریم ، مثل هم بپوشیم ، مثل هم

 

بخوریم ، مثل هم حرف بزنیم ودرکُل مثل هم باشیم تا کسی به ما نـَگه

 

تابلو .

 

     وقتی پای حرف می شه ورزش خیلی خوبـه  و دوچرخه سواری

 

خیلی بهتر!  چون هم  ورزشه هم تـفـریح ؛ تازه یه وسیلهء  نـقـلـیّـهء

 

کم خرج هم هست وهیچ اِشکالی نداره که رئیس یه کارخونهء بزرگِ

 

خودروسازی درژاپن یا  یه  قاضی عالی دادگاه  درسوئد یا یه جرّاح

 

مُجرّب مغزدرآلمان با دوچرخه بره سرِکارش ؛ ولی اگه یه پزشکِ

 

عُمومی چَلغوزدررشت این کارروبکنه زشته ! چراکه طبق تعریف

 

یه پزشک خوب پزشکیه که با لباس اُتوکشیده ، صورت هفت تیغه و

 

ماشین پرادو یاحدّاقل سوناتا به محل ّ کارش بره تا کلاس داشته باشه

 

وپرستیژ خانوادگیش حفظ  بشه !

 

     بدبختی ما اینه که صدها ساله  به تـقـلیـد عادت کردیم وازش لذ ّت

 

می بریم  .  نمونه های آزاردهنده وافراطی این نوع رفتاررومی شه

 

درجای جای زندگی ما پیدا کرد . خواه مثبت باشه خواه منفی . مثـلا"

 

دردنباله رَوی ابلهانه از نظام  و ModeFashion ؛ تا چند سال پیش

 

اگه شلوار یکی  پاره  یا نخ نما بود مورد تمسخُریا حدّاقل بی اعتنایی

 

مردم قرارمی گرفت ولی یهـو یه اوشکولی اونورِآب تصمیم گرفت

 

شلوارلی تازه شو جـِربده وازاون روزبه بعـد این نا فهمی مُدرن شد

 

مُد روزوماهم  به  تأسّی ازاون جلودارِصاحب خرد این البسهء تارو

 

پود گسیخته رو با قیمت کلان خریدیم و با افتخارپوشیـدیم ! این یعنی

 

فقر، این یعنی فلاکت ، این یعنی قبول بندگی  .  تا چهارپنج سال پیش

 

همهء راننده های مسافرکش دونفر روی صندلی جلو می نشوندن تا

 

اینکه  به زورقوانین جدید راهنمایی و رانندگی مجبورشدن دست از

 

این کار بردارن . اگه امروز فقط  یه مسافرروی صندلی جلونشسته

 

باشه امری کاملا" عادیه  ولی اگـه  در قـد یـم  راننده ای این  کار رو

 

می کرد  حمل  بر حما قتش می کردن چرا که  از سود علی الحساب

 

به ازای  یک  منفعت بزرگ تر چشم پوشی کرده بود .

 

     پس ازنظرعوام یه کار خوب کاریه که همه بکنن حتی اگه اشتباه

 

باشه !  امّا اگه کاری فی نفسه  بد نباشه ولی فقط ازتوسربزنه یا اوّل

 

ازتوسربزنه کارقشنگی نیست و تو باید سالها صبرکنی تا اوّل یکی

 

دیگه اون کار رو بکنه و به قول امروزی ها  فرهنگ سازی بشه و

 

بعد توهم مثل بقیـّه با دوچرخه بری سرِکار یا فقط  یه  نفرو بنشونی

 

روصندلی جلو .

 

     امّا نظرمن این نیست . من مُعتقدم یه کارخوب ازیه جا وازیه نفر

 

باید شروع بشه  تا به جاهای دیگه و افراد دیگه سرایت کـُنه . وَحی  ِ

 

مُنزَل هم نیست که اون  یه  نفـر تو نباشی  .  حتـّی اگه گـُسترش اون

 

سال ها طول بکشه یا اصلا" هیچ وقت مُحَقــَّق نشه ، توچیزی رواز

 

دست ندادی وسودش لااقل به تو رسیده .  به زعم حقیر یه کار خوب

 

کاریه که فوایدی برای کـُنـنده یا اشخاص دیگه به همراه داشته باشه

 

بدون اینکه ضررش به کسی برسه ودرعین حال با هَنجارهای اون

 

جامعه مُغایرت جدّی و اُصولی نداشته باشه . انجام چُنین کاری هیچ

 

اِشکالی نداره و حتـّی اگه همهء دوستان و نزدیکانت با اون مخالفت

 

کنن یا بخوان با تحقیروطعنه  مانعت بشن تو باید کار خودتو بکنی و

 

ازهیچ چی نترسی.

 

حافظ  میگه :


فضول ِنفـس حکـایت بسی کـنـد ســـاقی


توکار خود مده ازدست و می به ساغرکن


                کوچیک شما ، میر مُحمّد صادق مهــــــران


   


 


    


 




تلنگر 6


            


 تَلَنـگـُـــر  ۶

  

 

 این هفته  تفاوت ها


 

     

 

     ساعت ده شب خسته و مونده با یه بغل شکم چره وخرت و پرت

 

های دیگه رسیدیم خونه . داخل خونه از بیرون تاریک تربود ، بجز

 

نورهای چشمک زن اُتاق آقا پیمان که پشت مونیتورکامپیوترسخت

 

مشغـول مُـطـالعه و تحـقـیـق دربارهء آخرین version بازی های

 

مُخ تراش رایانه ای بود .ازدیدن ما نه خوشحال شد نه جا خورد وبا

 

همون وضع قبلی به کارش ادامه داد .

    

     تویه دستش دستهء joy stick  بود وتودست دیگه ش بسته های

 

خوش آب ورنگ ومُغذ ّی پفک وچیپس خانواده ؛ اوّلی روبا هیجان

 

این وَر و اون وَرمی بُرد ودوّمی رو با فشارمی کرد تو حلقش و به

 

ضرب نوشیدنی های گازدارمی داد پائین . رفتیم جلو وبه رسم ادب

 

سلامی کردیم . درجواب، صوتی با حدّاکثر شدت پنج دسی بل ازش

 

دررفت که بدون خطرجدّی قبل از رسیدن به من ومامانش محو شد.

 

     تامامانش شام حاضـرکنـه لباس پوشـیـدم  که برم ورزش . بهش

 

پیشنهاد دادم که لااقل امشب رو باهم بریـم ولی درپاسخ فرمودن که

 

به خاطرامتحـان فـردا ناچارن برن منـزل دوستـشون و باهم  درس

 

بخونن ! بعدش هم موبایـل رو ازجیب مبارک درآوردن و با تاکسی

 

تلفنی سرکوچه تماس گرفتن که بیاد وسبدگل دوازده سالهء تپُل مپُلی

 

هشتادکیلویی بابا رو دویست متراونطرف ترجابجا کنه !

 

     حرصم گرفته بود . یاد دوران بچّگی خودم افـتادم . امتحان آخر

 

سـال رو که می دادیم با هزار دوزو کلک یه پَن زاری ازمادرمون

 

می گرفتیم تا ده تا گردوی فکسّنی بخریم وتا آخرتابستون باهمونا تو

 

کوچه گردوبازی کنیم . چه بَد وبیـراهـا یی که به خاطرسروصدای

 

فوتبال گل کوچیک تو لنگ ظهرازدروهمسایه نمی شـنـیـدیـم و چه

 

کتکهایی که به خاطربالارفتن بی هدف ازدیوارهمسایه ازمادرمون

 

نمی خوردیم ولی با همهء اینا همیشه قبراق وسرحال بودیم وعاشق

 

جست وخیز و بازیهـای فیزیکی . با هـمـهء شیطنت و جسارتی که

 

داشتیم با ادب بیگانه  نبودیم و درس احترام  به بزرگتر وقدرشناسی

 

روازهمونا یاد گرفته بودیم . داشتن یه دوچرخهء دست دوّم یا تفنگِ

 

بادی غایت الآمال ما بود که مستلزم چند سال نوبت واستادن، ماهها

 

خواهش وتمنـّا وحدّاقل بیست تا نمرهء بیست توبیست ودوتا امتحان

 

اخیربود ؛ ولی حالا گردو فقط موقع صُبحونه مورد استفاده داره یا

 

توفسنجون وشش انداز ! فـوتبـال فقط  با play station II حـال

 

می ده وبالارفتن ازدیوارصاف هم به عهدهء "سیلوستراستالونه" تو

 

فیلم صخره نورده ! جست وخیزوحرکات فیزیکی بیشترتوعروسیا،

 

اونهم پس از صرف مواد شیمیایی، کاربُرد داره ! ازادب واحتـرام

 

فقط  خاطره ای به جا مونده و نمک ناشناسی وناسپاسی ازبدیهـیات

 

اخلاقی ونوعی ارزشه وتقریبا"معادل زرنگی محسوب می شه !

 

     توهمین خیالات رفتم انباری که کتونی مو بردارم ، چشمم اُفتـاد

 

به دوچرخهء دومیلیونی آقا پیمان که سوسک ها رو گلگـیرش رژه

 

می رفتن ولی بوی لاستیکای نـُوش ازیه فرسخی به مشام می رسید.

 

خوب که فکرکردم فهمیدم اشکال نه اززمانه نه ازبچّه های این دور

 

وزمانه. اشکال ازخود ماست. ما بخاطرمحرومیت هایی که داشتیم

 

نمی خوایـم بچّــه هـامـون سختی ها وکمبـودهـای دوران کودکی و

 

نوجَوونی ما رو تجـربه کـُنن و هـمـه چی  رو بی حـدّ و حساب  در

 

اختیارشون می ذاریم غافل ازاینکه با این کاراوناروازخیلی چیزای

 

دیگه محروم می کنیم ؛ مثل استـقلال فکـری ومالی ، انگیزه وتلاش

 

برای رسیدن به هدف ، اعـتـماد به نـفس ، حق شـناسی وقـدردانی ،

 

وخلاصه همهء اون چیـزایی رو که می شـه جُزو صفات برجستهء

 

یک انسان فرهیخته برشمرد .

 

 

  یکی می گفت: " آنچه جذّاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست،

                      بلکه دشواری رسیدن به سهولت است! "

                                                        

                                                                  نگارش : میرمحمّد صادق مهــران




 

تلنگر ۵

           تلـنـگــــر ۵

 

      این هفته  :  وقت ورزش


 

    باباکی وقت داره ؟!...بخدا وقت نمیشه !...باورکن وقت ندارم سرمو بخارونم !...راستش روبخوای خیلی دلم میخواد ولی اصلا" فرصت نمی کنم !...وصدها عبارت اینچنین که در پاسخ به یک پرسش ساده بیان می شود، اینکه چرا ورزش نمیکنی؟ پاسخهایی باظاهری متفاوت امّا محتوایی یکسان. برایان تریسی جملهء زیبـایی با مضمـون اصل " حدّ توانایی" داره که میـگه :

" هیچوقت برای انجام همه ء کارها وقت کافی وجود ندارد ؛ امّـا همیشه برای انجام مُهـم ترین کارهـا وقت کافی هست. "

     آدمای مذهبی همیشه وقتی برای عبادت پیدا میکنن و اگه از موقع نمازشون بگذره در اوّلین فرصت قضــا شو به جا می یارن؛ یه مادرشیرده هرگز برای تغذیه یا تروخشک کردن نوزادش وقت کم نمی یاره؛ و شما برای حاضرشدن سرقرار با کسی که خیلی دوسش دارین هیـچ وقت دیر نمی کنین. می دونین علّت همهء اینا چیه ؟ چون همه ش مُهمّه و آدم واسه کارای مُهـمّش همیـشه وقت داره . اگه آخـرای وقت اداری موقعـی که سرتون هـم خیلی شلوغه یهـو یه نامه یا پیامک یا E-mail از یه دوست قدیمی به دستتون برسه که سالهاست ندیدینش شاید نتونین یه ساعت دیگه صـبرکنین

و هرجوری شده بخواین یه نیم نگاهی هر چند کوتاه بـهـش بندازین، چون براتون خیلی مُهمّه ؛ مُهم تر از کاری که دارین انجام می دین. ولی ورزش تو جـامعهء ما فقط درحرف مُهمّه

چون از نظر اجتمـاعی یه فعّالیّت مُثـبته و کسی نمی تـونـه خلافشو ثابت کنه. ورزش باعث سلامتی می شه ولی خُب صدماتی هم داره ! آخر ِورزش شادابیه ولی اوّلش باید پیزی رو هم بکشی ! نسیم خنک صُبحــدم بـه روح انسان آرامش می ده ولی برای بـه دست آوردنـش اوّل بـایـد آغـوش گـرم رخـتخـواب رو تـرک کـنی و آسایـش رو مُـوقّـتـا" از جـسمت بگیری! همهء اینا سخته قبول دارم، ولی برای کسب هرچیز 

با ارزشی باید هزینه کنی .

     این روزا گوشهء اُتاق خیلی ها یه هیولای بی خطر بنام

treadmill لونه کرده که فقط سالی یه باربرای فخرفروشی جلوی مهمونای خاص و باکلاس صدای نکره شو درمی یارن

و تا سال بعد دوباره بعنوان یک sensor دقیق خاکشناسی در کشف ذرّات معلّـق گرد و غبار در اُتاق مورد استفاده قرار می گیره! و جالب تر اینجاست که امروزه این هیولا درخیلی ازخانواده های نورُسته جُزو جهیزیهء لاینفکّ عروس خانومای high class والبتّه over weight هم شده ولی دریغ از ده دقیقه وقت آزاد درطول بیست وچهارساعت! مگه میشه آدم دو ساعت در روز صرف make up و چهارساعت و نیم صرف تماشای خردمـندانهء سریالهای مُهوّع و مُتنوّع شبکهء وزین فارسی-1 نکنه و به جاش روی تردمیل با تعریق جانکاه و بـه هـدر دادن مولکـول هـای گرانبهـای ATP ، سلامتی و شادابی پوست ، مـو و ناخن ها رو به خطـر بندازه ؟!! واقعا" که....!!

     بگذریم ، وقت مال خودتونه. هرجوری که خواستین ازش استفاده کنین . فقط یه خواهش از همه تون دارم . بیایـم از امروز باهم تمرین شهامت کنیم و از این به بعد هرکی اَزَمون پرسید چرا ورزش نمی کنی ؟ نگیـم وقـت نـدارم ، بگیـم :    "براش وقت نمی ذارم ."

 

                                کوچیک شما ، میر محمّد صادق مهران

 

تلنگر 4- مخصوص کودکان

 

    تلنگــُـــر۴ . . . . . . .  این هفته : کودکانه

   

اتـل مـتـل تـو تـو لــه      کـو بـار رو به اُ فـو لـه

نه تیم داره نه ورزش      چوب لای چرخ هـرزش

پَهلِو ونـاش تو اِ غـما       نفـس  نـد ا ر ن  امّـا

تو رشته ی گشادی       نفـر د ا ر ن  ز یـا دی

بنـد کتـو نی بـستـن      پای زغا ل نـشستـن

باتوپّ قهوه ای شون      کلوپّ حرفه ای شو ن

می پردازن به نرمش      ا ز دَم لــو لِ گـرمـش

بعضیاشون فصلی ین      تو  فر عیـا اصـلی ین

زمـستــونـا مَـلـنـگـن      طالب چَـرس و بَنـگن

بهار که احیا می شن      فوری مهیّـا می شن

ولی همه ش یه هفته      اُردیـبـهـشت نـرفتــه

دوبــاره بــاز خــرابــن      و ِلــو تـو رختـخو ا بَن

سالی دو بار کوه میرن      با غم واندوه می رن

با کفـش و کیف زیــبا      کـم میـارن تو شیـبـا

پا نمیـاد با هـا شـون       سنگینه لای پاشون

گـروهـی زن ذلـیــلـن      مُطیـع و مُستَحیــلن

بی اِ ذن خـا نـو ا د ه       ر ا ه نمی رن پیــاده

یک شب جمعه درسال       اگـر بیـان به فوتسال

دَه شب جمعه تعطیل !       مگر به عُذر و تَعو یل

پیـرو  ِ حزب کــــا فـن      مشتــری لـحــــافـن

یـه عـدّه هـم علـیـلن      مـر یـض صـد دلیـلن

پـوک شدن استخوان       فتق کشـاله ی ران

دیسک کمر، خَنــازیـر      خونریزی از بَوا سیـر

درد مـنـیـسکِ ز ا نــو      یـا مـشـکلات با نــو

خلاصــه بهــر غیـبـت      دارن هـزار تـا عـلّـت

ا عـضــا ی ثـابـت مــا      عــدد نــد ا ر ن امّــا

بـیـن هـمــه نـفــرهـا      با ز م قدیمی تـر ها

هنـو ز به فکـر تیـمـن      گـرچـه تک و یتیـمن

جمع می کنن گروهو      بـرنـامـه هـای کوهو

فوتبالو سامـون میـدن     بازبه کوبار جون میدن

با اعضـای گـشــادش      باز میرسن بـه دادش

تا خون به گردش بیاد      عُمــر کوبار کش بیاد 


  

               کوچیک شما  ،  میر محمّد صادق مهران

 

تلنگر 3

 

                   تلنگـــــــر ۳

          این هفته : شبی برای انتخــاب

 

  

 

 

     

 

      آخرین باری که دیده بودمش 28 سال پیش بود، سال 61 .

یه جفت کتونی آدیـداس اصـل آلمـان خریده بود پنج هزارتومن

که اون موقع پول زیادی بود، همراه شلوار گرمکن و پیراهن و ساق ورزشی، خلاصه آفتابه لگن تکمیل. تصمیم داشت شبا بریم باهم بُدوئیم . بعد از مرگ پدرش که توسنّ 47 سالگی به علّت سکتـهء قلبی مُرد بدجوری ترسیـده بود . خصوصـا" که چاق هم بود و چربی خون ارثی بالایی داشت.

      جمعه شبی با هم قرار گذاشتیم ، از بغل هتـل پامچال به طرف شهــرداری تا هرجا که تونستیـم بُدوئـیـم . برای مـن که تازگی نداشت ولی اون باراوّلش بودیاشایدم دوّم ولی مطمئنم بیشتر نبود ! ساعت هشت شب کنار درب ورودی هتل منـتظر شدم امّا هرچی صبرکردم اثری از آقا رضا پیدا نشد . هوا هنوز تاریک تاریک نشده بود . نم نم ِبارونی میـومـد و کم کم داشت سردم می شد. نیم ساعت گذشت... سه ربع... یک ساعت... ولی از همپا خبری نشد و مثل بقیهء شبا خودم تنهایی شروع کردم .

     بعد ِاون دیگه نه سُراغش رفتم نه باهاش تمـاس گرفتم و

هیچ خبری ازش نداشتم تا هـمـین دو روز پـیـش که دوباره تو راهـروی بـیـمارستـــان حشمت دیدمـش ، درست 200 متری همونجایی که 28 سال پیش باهم قرار داشتیم . سوار ویلچـر

بود. داشتن می بُردنش بخش جرّاحی مردان. پرونده شو نیگا کردم ، عمل by pass داشت . وقتی منو دید اشک تو چشاش حلقه زد . بغلـم کرد و بـا صــدای بُـغض کرده ای گفت: " منـو

می شناسی ؟ "  از لابـلای اون هـمـه تودهء چربی به زحمت شناختمش . خودش بود، آقارضای خوش قول! حالا دیگه 130 کیلویی داشت. می گفت بخاطر وزنش نتونسته اسکن بکنه و مجبور شده  یه راست بره آنژیو، سه تارگش بالای %75 بسته بـود و کانـدیـد عمـل قلـب باز . جریـان اون شب کـذایی رو ازش پرسیدم . آهی کشیـد و بـعـد از یه مـکث طولانی گـفـت: "چی می پرسی؟ ای کاش اون شب قرارمون نیم ساعـت جلوتر بود

و صدای زنگ اون تلفن لعنتی رو هیچ وقت نمی شنیدم. مسیر زندگیم ازهمون شب عوض شد."

     برو بچّه ها زنگ زده بودن که بگن: " امشب یه پارتی مَشت داریم که توهم باید باشی." هرچی اصرارکردم که من ازامشب قراره بادوستم برم بُدوئم به خرجشون نرفت که نرفت. پاشونو   تو یه کفش کردن که: " بابا دمت گرم، حالا که همه چی جوره

می خوای بهمش بزنی، کلّی این در و اون در زدیم تا تونستیم   یه جای دنـج و بی سرخر پیدا کنـیم که اگه توپ هـم بـترکونی صدایی بـیـرون نره . آب شنـگولی هـم هـست فتّ وفراوون ! "  گفتـم: " نر و ماده قاطی یَن دیگه ؟ " گفتن: " به ! تاحالا دیدی

ما از اصول تخطّی کنیم ؟! واسه همیـنه که می خوایم تو هم باشی دیگه ! " نـقطه ضعـف منو خوب می دونستن . گفتم :

"پس ورزش امشب چی می شه؟ آخه ناسلامتی قول دادم." گفتن : " پسر بی خیال ! بذار یه شب دیگه، آخه تو رو  چی به

این حرفا. "

     خلاصه نتونـستـم مقـاومـت کنم و رفتـم . عین گـاگـولا دو

ساعتی خوش گذشت . همون جا با یه دختر آشنا شدم که یه سال بعد شد زنم و دو سال بعد دشمن جونم؛ تا اینکه بالآخره کاربه جُدایی کشید و مجبور شدم مغازهء بازار شیک رو که بابا وصیّت کرده بود برای دخل و خرج مامان نیگه داریم بفروشم و مهریه شو بدم بلـکه شـاخ محبّتو از گُـردهء ما در بیاره . بعدش هم تا مدّت ها درگیـر حضانت بچّه بودیم و از این دادگاه به اون دادگاه مسـافرکشی می کردیم .

     یـواش یـواش مریضیم شروع شد و به جای راهروی دادگاه نشـسـتیـم تو اتاق انتظـار مطب دکترا . پول و بخت و اقبـال که پایـیـن اومد قنـد و چربی و فشار زد بـالا تا رسیدیم به اینجا که می بینی .

     دلداریش دادم و گفتم : "نگران نباش ، فعـلا" ماهیچـه های قلبـت سـالمه ، فقط رگـاش گیـر پـاچ کرده که می دم سـه تا فابریکشو برات سوارکنن !" خلاصه کلّی باهم خندیدیم وسعی کردم هـرجور شده روحیـه شو برای عمل سنگینی که درپیش داشت بالا ببرم. موقع خداحافظی ازم پرسید : "راستی نگفتی این رگای پیوندی رو از کجا قراره بردارن ؟ " آهسته پیجامه شو بالا زدم و گفتم: "از این جـا ." لبخند تلخی زد و گفت: " بـهترین جاست بردارین،بدرد پاهام که نخورد شاید بدرد قلبم بخوره !! "

                                                

 


                                                                   نگارش : میر محمّد صادق مهران



تلنگر 2

 

  تلنگر۲..... این هفته : زمستون

 

  

      

     

 

     شب یلدا هم رفت وزمستون اومد . اگرچه امسال، زمستون ِ گروه کـوبـار خیلی زودترازراه

رسید . بینابین اردیبهشت ماه ، درست همون موقع که باید اوج فعّالیـّـتهای ورزشی باشه اُستخون زپرتی مچ دست من شکست و به این بهانه فوتبال صبح جمعه تعطیل شد . بعدش سنگینی دیفرانسیل شهریارباعث شد که خوردگی صفحه کلاچ پـیـدا کـنه و دیسک لق لقوی گردنـش دربره تا دستاویزخوبی باشه برای لغو برنامه های کوهنوردی . بعضی اعضای فعّال گروه هم بخاطرجرّاحی یک توده ی بدخیم چند صد کـیـلویی درمغز، نـُه ماه مرخّصی زایمانی گرفتن ونشستن پای منقل تا تجدید قوا کنن و یه عـدّه دیگه کفشای فوتبالشونو آویزون کردن تا ادای فوتبالیستای حرفـه ای لوسی رو در بیارن که هرشش ماه یکبارازمیادین ورزشی خداحافظی میکنن و فصل بعد دوباره تویه تیم دیگه سروکلـّه شون پیدا میشه !

     خلاصه درطول این نُه ماه با وجود آب وهوای بسیارلطیف ومساعد که طیّ چند سال اخیربی سابقه بوده سال ورزشی خوبی نداشتیم واین روزهای عالی رومُفت ازچنگ دادیم . دوتا کورس کوهپیمایی، سه چهارجلسه فوتبال صبح جمعه ویه دوره مسابقات گل کوچیک ، اون هم به همّت دانشگاه علوم پزشکی گیلان، تااینجا ماحصل کلّ تلاشهای کوبار درسال جاری بوده والبتـّه یه روزونصفی هم فوتسال درهفته که میشه اونوتنها فعّالیّت ورزشی مستمر گروه محسوب کرد .

     صدمات ورزشی امسال هم کم نبود؛ازشکستگی اُستخون اِسکافوئید بنده تا کشیدگی شدید ماهـیچه های خیّاطه و دوسروچهارسرران و دوقلوی ساق، پیچ خوردگی مچ پا ، آسیب زانو و انگشت شَـست پا واین اواخر شکـستگی ترقـُوه ی آقای نمازی که بنده ی خدا روچند هفته ای ازسالن محروم کرده .

ولی هیچکدوم ِ اینها ورزشکارای واقـعی روازمِـیـدون بدرنمی کـنه و تـنـها مُستـَمسَکی است برای اونایی که ازورزش فرار می کنن.

     اُمیدوارم تو سه ماهِ باقی مونده ، اگه هوا بازم خوب باشه و بخت یاری کنه ، نـُه ماهِ ازدست رفته روتا اندازه ای جبران کنیم و محفل گرم کوبار رو همچنان گـرم نگه داریم . برنـامـه هــای ورزشی دیگـه ای درپیشه ، منتظر باشین .

                              


                          کوچیک شما ، میر محمّـد صادق مهران مهران                                                                              

تلنگر ۱

                      

   

        تَـلَـنـگُــــــر۱

    شرح وظیفه


 



       

 تلنگر در لغت به معنی ضربه ای ست که با سرانگشت میانه به 

 کسی یا چیزی بزنند و دراین معنـا تَلَنگُل و تَلَنگ هم گفته شده 

 است .             ( فرهنگ فارسی دکتر عمید )

 

   و امّا تلنگر ما نه ضربه است و نه یک نقد ادبی، پندنامه هم نیست، و اساسا" هیچ ادّعایی

 نداره . تلنگر فقط یک یادآوریه ، و مصداق یک جملۀ قشنگ که می گه :

          " اثر کمرنگ ترین نوشته ها بیشتر از قوی تـرین حافظه ها است . "

   تلنگر ایجـاد نشده که فضای خالی وبلاگ کوبـار رو پُرکنه یا مکان امنی باشه برای ابـراز وجود

 مدیر یا اظهار فضل ادبی نویسنده ش! تلنگر به دنیا اومده که هر ازگاهی گوش بچّه های تنبل

 امّا بالقوّه پُراستـعـداد گروه کوبار رو بکِشه و سیخونکی بهشون بزنه که یادشون نره همکارای

 مهربون من تو بخش آنژیوگرافی بیمارستان آریا و حشمت بی صبرانه چشم براه حضور پُرشور

 ما رو تخت های مدرن و راحتشون هستن که یه لولۀ دراز و بی قواره رو فرو کنن تو کشالۀ ران

 ما و پشت بندش یکی دو تاSTENT  خوشگل و ارزون قیـمت رو بچپـونن تو ماتـحت عروق تنگ

 کورونر که عـوارض سالیــان سال اتّساع مناطق دیگه رو جبران کنه !

   به هرحال وظیفۀ تلنگـر فقط همینه که آتیش کورۀ کـوبار رو درحدّ شمعک ( Pilot ) گرم نیگه

 داره ، و باقیـش دیگه بسته به تلاش خودتونه .

 

   حافظ وظیفه ی تو دُعا گفتن است و بس   

                                           در بنــد آن مباش که نشنـیـد یا شنـیـد

 

      کوچیک شما ، میر محمّد صادق مهران                                      

 

تلنگر

فرا رسیدن فصل پائیز و زمستان معمولاً در کاهش تعداد برنامه ورزشی گروه کوبار تأثیر زیادی داره؛ بالاخص برنامه های مربوط به فوتبال صبح جمعه، ولی تلاش همۀ ما بر ثبات و ادامۀ اجرای برنامه ها هست. در این راستا آقای دکتر مهران قصد داره مجموعه مطالب انتقادی با مضامین ورزشی - اجتماعی را تحت عنوان  تلنگر   برای ما تهیه کنه که بصورت هفتگی منتشر بشه. امیدوارم که مثل اجرای برنامه های ورزشی ما با تأخیر مواجه نشه.....!