کوبــار ( کمیتۀ ورزشی بیمارستان آریای رشت ) ورزشی-فرهنگی-اجتماعی

کوبار درگویش گیلکی به معنی بارانی است که در کوهستان ببارد.

کوبــار ( کمیتۀ ورزشی بیمارستان آریای رشت ) ورزشی-فرهنگی-اجتماعی

کوبار درگویش گیلکی به معنی بارانی است که در کوهستان ببارد.

زبان انگلیسی جهت کوهنوردی - جملات کاربردی

همانطوریه که می دونید گروه کوبار یک گروه صرفاً ورزشی نیست بلکه فعالیتهای فرهنگی هم جزئی از وظایف این گروه هست و برقراری ارتباط با کوهنوردان سایر کشورها می تونه جهت توسعه و ارتقاء گروه بسیار موثر باشه .......



بسیاری اوقات برای باز کردن سر صحبت با یک غریبه،‌ گفتگو در مورد وضع آب و هوا مفید است – به ویژه که کوه‌نوردان حساسیت و علاقه‌ی بیشتری به این موضوع دارند. بنابراین می‌توان پس از سلام و علیک و معرفی، چند کلمه‌ای درباره‌ی آب و هوا صحبت کرد. ( هنگام معرفی، به جای پرسیدن نام طرف مقابل ابتدا شما نام خود را بگویید و اگر نماینده‌ی گروه کوه‌نوردی، سازمان دولتی یا موسسه‌ای گردش‌گری هستید، سمت خود را نیز ذکر کنید.)

امروز هوا خوب است.  ..........   Today it is fine

درکوه هوا نسبتاً سرداست. ..............   the mountain it'll be rather cold

در پاره‌ای از مناطق ایران، اگر در تابستان کوه‌نوردی کنید، ممکن است دچار گرمازدگی شوید.
                                In some parts of Iran , when climbing in summer , you may be dehydrated

اگر آب کافی با خود نبرید، ممکن است بدن‌تان دچار کم‌آبی شود.
                                                     If you don’t carry enough water , you may be heat stroked

در ایران، هوای مناطق گوناگون بسیار متفاوت است.
                                                                In Iran , the weather varies a lot in different regions
در دماوند، دراین فصل هوا خیلی سرد نیست، اما اثر باد – سرمایی خطرناک است.
                 On Damavand , in this season , it is not too cold , but wind-chill is a dangerous factor

در مورد احوال شخصی ( سن، وضع تاهل، شغل و ... ) و در مورد برنامه‌ای که طرف خارجی قصد دارد در ایران اجرا کند، بهتر است کنجکاوی پیش از موقع نداشته باشید و اجازه دهید خود او کم کم به صحبت آید؛ معمولاً اگر در مورد چنین چیزهایی از خودتان صحبت کنید، طرف هم به حرف


می‌آید. اگر قرار است با او کوه بروید گرایش خود را بیان کنید:

به راه‌پیمایی علاقه دارم.    .................    I am fond of hiking


کوه‌گردی را به صعودهای جدی ترجیح می‌دهم.           I prefer hill walking to serious mountain climbing


من سنگ‌نوردی را بیش از هر چیز دوست دارم، و علاقه‌ی خاص‌ام سنگ کوتاه است.

                                                   I like rock climbing best , and my special interest is bouldering


اما گاه دیواره‌نوردی هم می‌کنم.                                   But, sometime I venture to big wall climbing


برویم به سالن سنگ‌نوردی این نزدیکی‌ها.                                      Let's go to the nearby rock gym


اگر طرف خارجی مشتری شمااست (شما راهنمای او هستید)، می‌توانید پس از معارفه، صریحاً سر اصل مطلب بروید و در مورد منطقه‌ی مورد نظر صحبت کنید:      Let's talk about our programme



بهترین فصل منطقه از اواسط تیر تا اواخر شهریور است. The region is best from June till mid September

راه‌های پیاده روی بسیار در منطقه هست .                                        Many trails cover this region

این کتاب راهنما در برگیرنده‌ی همه‌ی اطلاعات لازم است . This guidebook details all the necessary info


در این میان ممکن است پرسش و پاسخ‌هایی هم پیش آید:

ارتفاع قله چقدر است؟ How high is this mountain    ۴۲۰۰ متر است . It is 4200 meters high


عمق آن تنگ (دره) چقدر است ؟                                                     ?How deep is the gorge valley


تقریباً ۱۰۰۰ متر عمق دارد.                                                              It is about 1000 meters deep


بهترین   دید را از کجا داریم؟                                             ?From where can we get the best view


از یال روبرو دید بسیار جذابی داریم.                       A dramatic view can be seen from the facing ridge


دلم می‌خواهد از این نقطه، دماوند را ببینم.                     I should like to see Damavand from this point

اگر روی این یال به اندازه‌ی کافی بالا بروید، دید خوبی از دماوند خواهید داشت.
                             If you climb high enough on this ridge, you'll have a good view of Damavand.

 

جملاتی دیگر در کوه‌نوردی

 برای یافتن راه صعود یک کوه،‌ لازم است گزارش‌ها را بخوانید، با فرد با تجربه‌ای مشورت کنید و

عقل سلیم ( شم ) خود را به کار گیرید.
     To find the way of climbing a mountain, you should read writes up, consult an experienced climber, and use your common sense


هنگام کوه‌نوردی همیشه باید یک حاشیه‌ی اطمینان در نظر بگیرید.

     When climbing, you should always keep a safety margin کوله‌هایمان را ببندیم .Let's pack our rucksacks


روپوش‌اش خوب است، اما میان پوش و زیر پوش مناسب ندارد.

His shell layer is good, but his mid layer and  thermal layer are not suitable 


(لایه‌ی رویی پوشاک او – بادگیر یا کت پر – خوب است، اما پوشاک میانی و لایه‌ای که در تماس با بدن او است، مناسب نیست.)


(در فصل گذشته ) صعودهای زیادی داشتم. I had a good, season / I did so many climbs


باشگاه ما برنامه‌ی خوبی داشت . Our club had a good trip ( mountaineering programme)


قله را زدید؟ ( به قله رسیدید؟) Did you make the summit


ما سه قله را یک سره پیمودیم ( پی در پی صعود کردیم.) We chained three peaks


امروز چه صعودی داشتید؟ What did you climb today


هیچ. امروز استراحت داشتیم. Noting.It was our rest day


تیم ملی ما آن قله‌ی عظیم را فتح کردند. Our national team conquered the giant summit


آنان با یک حمله از پایگاه( چادرگاه اصلی) به قله رسیدند. They reached the summit in one push from basecamp

پژمان و علی قله را زدند. The summitters were pejman and Ali


یال بی‌حفاظ است. (یال دشوار یا نسبتاً دشواری است که در آن امکان حمایت کم است، یا در معرض باد و سرما است : خطرناک).This is an exposed ridge


نمی‌توان آن‌جا شب مانی کرد.It is too difficult to bivy there


ما به شب خوردیم ( و مجبور به شب‌مانی شدیم ) . We were benighted


شب‌مانی در فضای باز بود ( بدون چادر شب‌مانی یا بیرون از غار برفی). It was an open bivy


یک شب مانی با برنامه ( از پیش برنامه ریزی شده ) داشتیم. We had a planned bivouac


هنگام صعود یک کوه بزرگ، بهتر است که چند نشانه را در موقعیت یاب ( جی پی اس ) خود وارد کنید.When climbing a big mountain, you'd better enter some waypoints in your GPS


در این ناحیه می‌توان چشم اندازهای خیال انگیز دید.Drematic views can be seen in this area


هنگامی که داشتیم از یک " برف پل " می‌گذشتیم به درون شکاف یخ افتادیم و همراهانم مرا بالا کشیدند.When we were crossing a snowbridge, I fell into the crevasse and I was hauled by my fellows


آنان یک قارچ برفی بزرگ برای کارگاه درست کردند.They made a big snow mushroom as the belay point


یخ‌نوردی دشوار بود؟ Was the ice climbing difficult


نه، در واقع یک برف‌پیمایی بود

.No, it was a snow plod in fact

از سایت انجمن کوهنوردان

فرا رسیدن سال 1390 بر همه مبارک

سال 89 هم با همه فراز و نشیب های ورزشی به اتمام رسید

اوج موفقیت گروه کوبار فتح قله های افتخار و کسب مقام اول و سوم جام گل کوچک بیمارستانها و مراکز بهداشتی درمانی دانشگاه گیلان و صعود به قلل مرتفع استان بود

و نقاط منفی هم بیماری و مشکلات فیزیکی چند نفر از اعضای فعال گروه.....



امیدوارم که در سال جدید گروه کوبار ( کمیتۀ ورزشی بیمارستان آریای رشت ) بتواند به فعالیتهای ورزشی خود استمرار ببخشد و به اهداف کوتاه مدت و دراز مدت خود برسد.


فتح شاه معلم و سبلان از برنامه های کوهنوردی .....استمرار ورزش صبحگاهی صبح جمعه ..... برنامه های آمادگی جسمانی و فوتسال ..... جزئی از این برنامه هاست که انشاء الله با همت بچه ها تحقق خواهد یافت



سال نو بر همه شما مبارک


روشهای مختلف جهت یابی در کوه و مناطق ناشناخته

۱- با ساعت :

 ابتدا ساعت خودرا باساعت گرینویچ(GMT) تنظیم می‌کنیم (البته زمانی که ساعتها ۱ ساعت به جلو کشیده میشوند باید ساعت را ۱ ساعت به عقب ببریم و سپس طبق گرینویچ تنظیم کنیم) ساعت گرینویچ ۳/۳۰ ساعت از ساعت اصلی کشور جلوتر است .یعنی اگر ساعت ما۵باشد ساعت به وقت گرینویچ ۲/۳۰ می‌باشد. سپس عقربه ساعت شمار را به طرف خورشید می‌گیریم به طوری که سایه آن به زیر خودش برود. آنگاه بین عدد دوازده و عقربه ساعت شمار زاویه‌ای رسم میکنیم ..اگر برای زاویه تشکیل شده نیمسازی در نطر بگیریم این نیمساز سمت جنوب را نشان میدهد .(البته در نیمکره شمالی که ما قرار داریم)

۲- لانه مورچه‌ها :

که خاکریز لانه آنها سمت جنوب را نشان میدهد.

۳- خورشید و اجسام :

شئ بلندی را در زمین فرومیکنیم آخر سایه ایجادشده را علامت می‌زنیم .سپس ۲۰ تا ۳۰ دقیقه دیگر مراجعه می‌کنیم دوباره آخر سایه فعلی را علامت می‌زنیم .دونقطه را به هم وصل می‌کنیم پشت خط میایستیم پای چپ را روی علامت سایه اول و پای راست را روی علامت سایه دوم می‌گذاریم .روبروی ما جهت شمال می‌شود.

۴-جهت یابی در شب :

 که به وسیله ستاره قطبی انجام میشود.این ستاره جهت شمال را نشان می‌دهد.(ستاره قطبی نور زیادی دارد واطراف آن تا شعاع زیادی ستاره‌ای دیده نمی‌شودو دقیقا در امتداد محور زمین است..)

۵-تنه درختان بریده شده :

خطوط درخت رانگاه می‌کنیم هرجا که فاصله خطوط به هم نزدیک باشد سمت شمال و هرجا که فاصله خطوط از هم دور باشد سمت جنوب را نسان می‌دهد.

۶-خزه روی درختان :

آن طرفی که خزه زیاد است سمت شمال را نشان می‌دهد.

۷-به وسیله ماه :

اگر درنیمه اول ماه باشیم برآمدگی ماه به سمت مغرب است و اگر درنیمه دوم ماه یاشیم(از روز ۱۶ به بعد) برآمدگی ماه به سمت مشرق است.

نکته: چنانچه نمی‌دانیم در نیمه اول هستیم یا نیمه دوم دوطرف ماه را از بالا به پایین وصل میکنیم چنانچه حرف p شد نیمه اول و اگر حرف q شد نیمه دوم است

للندیز با چادر سفید - نمای متفاوت از للندیز ماسوله

در آخرین روزهای فصل زمستان گروه کوبار صعود به منطقه للندیز ماسوله را در دستور کار خود قرار داد علیرغم سردی و بارانی بودن هوا در هفته گذشته - هوای آفتابی و زیبای روزجمعه همه چیز را برای صعود خوب و سرعتی برای اعضا گروه فراهم کرده بود


در این سفر گروه کوبار بصورت MP3 صعود فشرده و از لحاظ زمانی کوتاهی را داشت و هدف ثبت زمان کمتر برای این صعود بود که با توجه به برفی  بودن کل مسیر که گاه عبور از بعضی مناطق دشوار به نظر میرسید صعود در کمتر از 90 دقیقه انجام شد . و پس از توقفی کوتاه در دشت للندیز و بازی با یار قدیمی للندیز( سگ گله) راه باز گشت را در پیش گرفتیم و ساعت 2 بعد از ظهر برای صرف ناهار در خدمت خانواده  رسیدیم و به قولی هم دین خود را حفظ کرده و هم به دنیا رسیدیم!!


اعضای صعود : دکتر مهران ، بابک طالب خانی ، ابراهیم مهدیزاده ، افشین بیجاری ، آرش طالب خانی


تعدادی از عکسهارا ضمیمه این پست کردم:

















چالشی بزرگ با بوران و سرما - صعود زمستانی به قصد لاسه سر

ساعت 6:15 دقیقه صبح روز جمعه  24 دی ماه 89  در میدان جهاد  جمع شدیم  و منتظر آمدن مینی بوس گروه آریای انزلی بودیم خوشبختانه با اندکی تاخیر که معمولا عادی است با آمدن مینی بوس عازم ماسوله شدیم طبق پیش بینی هوا از سایت معتبر MSN WEATHER هوای آفتابی و خوبی رو انتظار داشتیم  ولی چند روز گذشته هوای سردی رو پشت سر گذاشته بودیم و احتمال وجود برف در ارتفاعات قابل پیش بینی بود .

 

 

 

 

 

حدود ساعت 8  صبح ماسوله بودیم طبق پیشنهاد سرپرست گروه آقای علی فرزانگان با توجه به اینکه برپا کردن آتش و درست کردن چای برای صرف صبحانه (در صورت وجود برف) به راحتی میسر نبود صبحانه را به اتفاق در قهوه خانه ای در ماسوله خوردیم چای داغ و یک پرس نیمرو واقعا چسبید و به اندازه یه غذای مفصل لذت بخش بود..... 

 

پس از توقف نیم ساعته خلاصه راه افتادیم به نظر میرسید که برای رسیدن به قله لاسه سر زمان کم بیاریم ولی بچه ها همچنان مصمّم بودند جالبه که در گذر از کوچه های ماسوله با توجه به یخ زدن آسفالت خیلی از بچه ها سر می خوردند  و نوید بخش صعودی  پر دردسر بود......


 

 

مسیر کاملا برفی بود  و وجود تجهیزات گرم کننده و لباس اضافی واقعا حیاتی بود ، کلاه طوفان و جوراب پشمی و لباس اضافی حداقل امکاناتی بود که بچه ها بایستی همراه می آوردند..... 

 

 آفتاب در ابتدای مسیر خودنمائی می کرد ولی وزش باد سرد اثر گرما بخش آفتاب را کمرنگ کرده بود و هرجا که تابش آفتاب در پشت تپه ای پنهان می شد سرمای هوا فرصت جولان میافت.... 

 

 


در بین راه با تصمیم سرپرست گروه برای افزایش سرعت حرکت به دو گروه 10 نفره تقسیم شدیم وگروه اول با سرعت بیشتر به قصد فتح قله حرکت نمود و گروه دوم با فاصله اندکی بدنبال  آنها حرکت کردند.


 

 

 

 

در بین راه ارتفاع برف بتدریج زیادتر میشد  و وزش باد و بوران به شکل بسیار شدیدی مانع از حرکت بچه های گروه شده بود و من به واقع تصاویری از بوران و کولاک را که در فیلم های سینمائی دیده بودم رو به ذهن متصور می کردم واقعا سرما و وزش باد مانع حرکت بود! در صعود تابستانی به منطقه کوروبار با فاصله زمانی 2 ساعت ما موفق به رسیدن به دشت مذکور شده بودیم ولی پس از گذشت 6 ساعت ........ 

  

با تلاش فراوان خلاصه به نزدیکی کورروبار رسیدیم و تا رسیدن به کلبه های منطقه فقط 50 متر فاصله داشتیم ولی شدت وزش بوران و کولاک به حدی بود که نیم متر هم قدرت دید نداشتیم و کاملا پا کوب مسیر از بین رفته بود و جلو دار به راحتی نمی توانست مسیر را پیدا کند و در چندین مرحله تا بیش از حد کمر در برف فرو رفت ......  

  

 





خیلی سعی کردیم که راهی برای رسیدن به کوروبار پیدا کنیم ولی ظاهرا چاره ای نداشتیم و ادامه مسیر با توجه به شدت بوران و کولاک خطرناک به نظر میرسید ..... متاسفانه علیرغم میل باطنی نتونستیم به گروه اول ملحق بشیم و گروه اول هم با توجه به شدت وزش باد در همان کلبه های کوروبار متوقف شدند................... ما به سمت پایین کوه حرکت کردیم پس از گذر از مسیر هایی که وزش باد شدید و کولاک پا کوب را از بین برده بود........ با استفاده از تجربه دوستان به کلبه ای در نزدیکی آبشار رسیدیم که تعدادی از بچه های گروه های دیگر آتش کم رمقی  برپا کرده بود و کمی استراحت و گرم شدن کنار آتش و خوردن چای و اندکی غذا ، در انتظار گروه اول ایستادیم  واقعا سرما شدید بود و  توقف و بیحرکت بودن باعث شده بود  اثرات سرما بیشتر خودس رو نشون بده ..... 

  

 


 

 

خلاصه پس از رسیدن گروه اول و ملحق شدن آنها برای اینکه به تاریکی هوا بر نخوریم به سرعت حرکت کردیم وقبل از غروب آفتاب به قهوه خانه  ماسوله رسیدیم در حال صرف چای داغ بودیم که یکی از اعضای قدیمی کوبار که به اتفاق خانواده جهت عکاسی و گشت و گذار به ماسوله آمده بود رو دیدیم اون کسی نبود جز علیرضا عزتی استاد عکاسی، که عکس زیر رو ایشان برایمان فرستادند.


 

کلاً تجربه متفاوتی بود ........ البته انتقاداتی نیز در مورد دوستان کوهیار مطرح شد که قرار شد آقای فرزانگان  جهت افزایش کیفیت فنی و اخلاقی گروه ، به اطلاع دوستان مربوطه برسونه......



برای دیدن تعدادی از عکسها و گزارش به روایت گروه کوهنوردی آریای انزلی به آدرس زیر مراجعه نمائید( روی آیتم آبی رنگ کلیک کنید)

http://www.aryaanzali.ir/post/102



تلنگر 4- مخصوص کودکان

 

    تلنگــُـــر۴ . . . . . . .  این هفته : کودکانه

   

اتـل مـتـل تـو تـو لــه      کـو بـار رو به اُ فـو لـه

نه تیم داره نه ورزش      چوب لای چرخ هـرزش

پَهلِو ونـاش تو اِ غـما       نفـس  نـد ا ر ن  امّـا

تو رشته ی گشادی       نفـر د ا ر ن  ز یـا دی

بنـد کتـو نی بـستـن      پای زغا ل نـشستـن

باتوپّ قهوه ای شون      کلوپّ حرفه ای شو ن

می پردازن به نرمش      ا ز دَم لــو لِ گـرمـش

بعضیاشون فصلی ین      تو  فر عیـا اصـلی ین

زمـستــونـا مَـلـنـگـن      طالب چَـرس و بَنـگن

بهار که احیا می شن      فوری مهیّـا می شن

ولی همه ش یه هفته      اُردیـبـهـشت نـرفتــه

دوبــاره بــاز خــرابــن      و ِلــو تـو رختـخو ا بَن

سالی دو بار کوه میرن      با غم واندوه می رن

با کفـش و کیف زیــبا      کـم میـارن تو شیـبـا

پا نمیـاد با هـا شـون       سنگینه لای پاشون

گـروهـی زن ذلـیــلـن      مُطیـع و مُستَحیــلن

بی اِ ذن خـا نـو ا د ه       ر ا ه نمی رن پیــاده

یک شب جمعه درسال       اگـر بیـان به فوتسال

دَه شب جمعه تعطیل !       مگر به عُذر و تَعو یل

پیـرو  ِ حزب کــــا فـن      مشتــری لـحــــافـن

یـه عـدّه هـم علـیـلن      مـر یـض صـد دلیـلن

پـوک شدن استخوان       فتق کشـاله ی ران

دیسک کمر، خَنــازیـر      خونریزی از بَوا سیـر

درد مـنـیـسکِ ز ا نــو      یـا مـشـکلات با نــو

خلاصــه بهــر غیـبـت      دارن هـزار تـا عـلّـت

ا عـضــا ی ثـابـت مــا      عــدد نــد ا ر ن امّــا

بـیـن هـمــه نـفــرهـا      با ز م قدیمی تـر ها

هنـو ز به فکـر تیـمـن      گـرچـه تک و یتیـمن

جمع می کنن گروهو      بـرنـامـه هـای کوهو

فوتبالو سامـون میـدن     بازبه کوبار جون میدن

با اعضـای گـشــادش      باز میرسن بـه دادش

تا خون به گردش بیاد      عُمــر کوبار کش بیاد 


  

               کوچیک شما  ،  میر محمّد صادق مهران

 

برنامه اولین صعود زمستانی - لاسه سر ماسوله







مکان : قله لاسه سر


مسیر : از شهرک تاریخی ماسوله


تاریخ :24-10-89 


با هماهنگی آقای علی فرزانگان در صورت مساعد بودن شرایط جوی این صعود با مشارکت گروه آریای انزلی در تاریخ مذکور انجام خواهد شد

ساعت 5:30 صبح در میدان جهاد

به همراه داشتن کوله پشتی و لباس گرم و آب و غذا لازم به کلیه کوهنوردان توصیه می شود


در صورت تغییر برنامه به علت هوای نامساعد مسیر جایگزین اعلام خواهد شد


تلنگر 3

 

                   تلنگـــــــر ۳

          این هفته : شبی برای انتخــاب

 

  

 

 

     

 

      آخرین باری که دیده بودمش 28 سال پیش بود، سال 61 .

یه جفت کتونی آدیـداس اصـل آلمـان خریده بود پنج هزارتومن

که اون موقع پول زیادی بود، همراه شلوار گرمکن و پیراهن و ساق ورزشی، خلاصه آفتابه لگن تکمیل. تصمیم داشت شبا بریم باهم بُدوئیم . بعد از مرگ پدرش که توسنّ 47 سالگی به علّت سکتـهء قلبی مُرد بدجوری ترسیـده بود . خصوصـا" که چاق هم بود و چربی خون ارثی بالایی داشت.

      جمعه شبی با هم قرار گذاشتیم ، از بغل هتـل پامچال به طرف شهــرداری تا هرجا که تونستیـم بُدوئـیـم . برای مـن که تازگی نداشت ولی اون باراوّلش بودیاشایدم دوّم ولی مطمئنم بیشتر نبود ! ساعت هشت شب کنار درب ورودی هتل منـتظر شدم امّا هرچی صبرکردم اثری از آقا رضا پیدا نشد . هوا هنوز تاریک تاریک نشده بود . نم نم ِبارونی میـومـد و کم کم داشت سردم می شد. نیم ساعت گذشت... سه ربع... یک ساعت... ولی از همپا خبری نشد و مثل بقیهء شبا خودم تنهایی شروع کردم .

     بعد ِاون دیگه نه سُراغش رفتم نه باهاش تمـاس گرفتم و

هیچ خبری ازش نداشتم تا هـمـین دو روز پـیـش که دوباره تو راهـروی بـیـمارستـــان حشمت دیدمـش ، درست 200 متری همونجایی که 28 سال پیش باهم قرار داشتیم . سوار ویلچـر

بود. داشتن می بُردنش بخش جرّاحی مردان. پرونده شو نیگا کردم ، عمل by pass داشت . وقتی منو دید اشک تو چشاش حلقه زد . بغلـم کرد و بـا صــدای بُـغض کرده ای گفت: " منـو

می شناسی ؟ "  از لابـلای اون هـمـه تودهء چربی به زحمت شناختمش . خودش بود، آقارضای خوش قول! حالا دیگه 130 کیلویی داشت. می گفت بخاطر وزنش نتونسته اسکن بکنه و مجبور شده  یه راست بره آنژیو، سه تارگش بالای %75 بسته بـود و کانـدیـد عمـل قلـب باز . جریـان اون شب کـذایی رو ازش پرسیدم . آهی کشیـد و بـعـد از یه مـکث طولانی گـفـت: "چی می پرسی؟ ای کاش اون شب قرارمون نیم ساعـت جلوتر بود

و صدای زنگ اون تلفن لعنتی رو هیچ وقت نمی شنیدم. مسیر زندگیم ازهمون شب عوض شد."

     برو بچّه ها زنگ زده بودن که بگن: " امشب یه پارتی مَشت داریم که توهم باید باشی." هرچی اصرارکردم که من ازامشب قراره بادوستم برم بُدوئم به خرجشون نرفت که نرفت. پاشونو   تو یه کفش کردن که: " بابا دمت گرم، حالا که همه چی جوره

می خوای بهمش بزنی، کلّی این در و اون در زدیم تا تونستیم   یه جای دنـج و بی سرخر پیدا کنـیم که اگه توپ هـم بـترکونی صدایی بـیـرون نره . آب شنـگولی هـم هـست فتّ وفراوون ! "  گفتـم: " نر و ماده قاطی یَن دیگه ؟ " گفتن: " به ! تاحالا دیدی

ما از اصول تخطّی کنیم ؟! واسه همیـنه که می خوایم تو هم باشی دیگه ! " نـقطه ضعـف منو خوب می دونستن . گفتم :

"پس ورزش امشب چی می شه؟ آخه ناسلامتی قول دادم." گفتن : " پسر بی خیال ! بذار یه شب دیگه، آخه تو رو  چی به

این حرفا. "

     خلاصه نتونـستـم مقـاومـت کنم و رفتـم . عین گـاگـولا دو

ساعتی خوش گذشت . همون جا با یه دختر آشنا شدم که یه سال بعد شد زنم و دو سال بعد دشمن جونم؛ تا اینکه بالآخره کاربه جُدایی کشید و مجبور شدم مغازهء بازار شیک رو که بابا وصیّت کرده بود برای دخل و خرج مامان نیگه داریم بفروشم و مهریه شو بدم بلـکه شـاخ محبّتو از گُـردهء ما در بیاره . بعدش هم تا مدّت ها درگیـر حضانت بچّه بودیم و از این دادگاه به اون دادگاه مسـافرکشی می کردیم .

     یـواش یـواش مریضیم شروع شد و به جای راهروی دادگاه نشـسـتیـم تو اتاق انتظـار مطب دکترا . پول و بخت و اقبـال که پایـیـن اومد قنـد و چربی و فشار زد بـالا تا رسیدیم به اینجا که می بینی .

     دلداریش دادم و گفتم : "نگران نباش ، فعـلا" ماهیچـه های قلبـت سـالمه ، فقط رگـاش گیـر پـاچ کرده که می دم سـه تا فابریکشو برات سوارکنن !" خلاصه کلّی باهم خندیدیم وسعی کردم هـرجور شده روحیـه شو برای عمل سنگینی که درپیش داشت بالا ببرم. موقع خداحافظی ازم پرسید : "راستی نگفتی این رگای پیوندی رو از کجا قراره بردارن ؟ " آهسته پیجامه شو بالا زدم و گفتم: "از این جـا ." لبخند تلخی زد و گفت: " بـهترین جاست بردارین،بدرد پاهام که نخورد شاید بدرد قلبم بخوره !! "

                                                

 


                                                                   نگارش : میر محمّد صادق مهران



تلنگر 2

 

  تلنگر۲..... این هفته : زمستون

 

  

      

     

 

     شب یلدا هم رفت وزمستون اومد . اگرچه امسال، زمستون ِ گروه کـوبـار خیلی زودترازراه

رسید . بینابین اردیبهشت ماه ، درست همون موقع که باید اوج فعّالیـّـتهای ورزشی باشه اُستخون زپرتی مچ دست من شکست و به این بهانه فوتبال صبح جمعه تعطیل شد . بعدش سنگینی دیفرانسیل شهریارباعث شد که خوردگی صفحه کلاچ پـیـدا کـنه و دیسک لق لقوی گردنـش دربره تا دستاویزخوبی باشه برای لغو برنامه های کوهنوردی . بعضی اعضای فعّال گروه هم بخاطرجرّاحی یک توده ی بدخیم چند صد کـیـلویی درمغز، نـُه ماه مرخّصی زایمانی گرفتن ونشستن پای منقل تا تجدید قوا کنن و یه عـدّه دیگه کفشای فوتبالشونو آویزون کردن تا ادای فوتبالیستای حرفـه ای لوسی رو در بیارن که هرشش ماه یکبارازمیادین ورزشی خداحافظی میکنن و فصل بعد دوباره تویه تیم دیگه سروکلـّه شون پیدا میشه !

     خلاصه درطول این نُه ماه با وجود آب وهوای بسیارلطیف ومساعد که طیّ چند سال اخیربی سابقه بوده سال ورزشی خوبی نداشتیم واین روزهای عالی رومُفت ازچنگ دادیم . دوتا کورس کوهپیمایی، سه چهارجلسه فوتبال صبح جمعه ویه دوره مسابقات گل کوچیک ، اون هم به همّت دانشگاه علوم پزشکی گیلان، تااینجا ماحصل کلّ تلاشهای کوبار درسال جاری بوده والبتـّه یه روزونصفی هم فوتسال درهفته که میشه اونوتنها فعّالیّت ورزشی مستمر گروه محسوب کرد .

     صدمات ورزشی امسال هم کم نبود؛ازشکستگی اُستخون اِسکافوئید بنده تا کشیدگی شدید ماهـیچه های خیّاطه و دوسروچهارسرران و دوقلوی ساق، پیچ خوردگی مچ پا ، آسیب زانو و انگشت شَـست پا واین اواخر شکـستگی ترقـُوه ی آقای نمازی که بنده ی خدا روچند هفته ای ازسالن محروم کرده .

ولی هیچکدوم ِ اینها ورزشکارای واقـعی روازمِـیـدون بدرنمی کـنه و تـنـها مُستـَمسَکی است برای اونایی که ازورزش فرار می کنن.

     اُمیدوارم تو سه ماهِ باقی مونده ، اگه هوا بازم خوب باشه و بخت یاری کنه ، نـُه ماهِ ازدست رفته روتا اندازه ای جبران کنیم و محفل گرم کوبار رو همچنان گـرم نگه داریم . برنـامـه هــای ورزشی دیگـه ای درپیشه ، منتظر باشین .

                              


                          کوچیک شما ، میر محمّـد صادق مهران مهران                                                                              

تلنگر ۱

                      

   

        تَـلَـنـگُــــــر۱

    شرح وظیفه


 



       

 تلنگر در لغت به معنی ضربه ای ست که با سرانگشت میانه به 

 کسی یا چیزی بزنند و دراین معنـا تَلَنگُل و تَلَنگ هم گفته شده 

 است .             ( فرهنگ فارسی دکتر عمید )

 

   و امّا تلنگر ما نه ضربه است و نه یک نقد ادبی، پندنامه هم نیست، و اساسا" هیچ ادّعایی

 نداره . تلنگر فقط یک یادآوریه ، و مصداق یک جملۀ قشنگ که می گه :

          " اثر کمرنگ ترین نوشته ها بیشتر از قوی تـرین حافظه ها است . "

   تلنگر ایجـاد نشده که فضای خالی وبلاگ کوبـار رو پُرکنه یا مکان امنی باشه برای ابـراز وجود

 مدیر یا اظهار فضل ادبی نویسنده ش! تلنگر به دنیا اومده که هر ازگاهی گوش بچّه های تنبل

 امّا بالقوّه پُراستـعـداد گروه کوبار رو بکِشه و سیخونکی بهشون بزنه که یادشون نره همکارای

 مهربون من تو بخش آنژیوگرافی بیمارستان آریا و حشمت بی صبرانه چشم براه حضور پُرشور

 ما رو تخت های مدرن و راحتشون هستن که یه لولۀ دراز و بی قواره رو فرو کنن تو کشالۀ ران

 ما و پشت بندش یکی دو تاSTENT  خوشگل و ارزون قیـمت رو بچپـونن تو ماتـحت عروق تنگ

 کورونر که عـوارض سالیــان سال اتّساع مناطق دیگه رو جبران کنه !

   به هرحال وظیفۀ تلنگـر فقط همینه که آتیش کورۀ کـوبار رو درحدّ شمعک ( Pilot ) گرم نیگه

 داره ، و باقیـش دیگه بسته به تلاش خودتونه .

 

   حافظ وظیفه ی تو دُعا گفتن است و بس   

                                           در بنــد آن مباش که نشنـیـد یا شنـیـد

 

      کوچیک شما ، میر محمّد صادق مهران